بدون عنوان
سلام به نفس هام ديروز 20 ارديبهشت تولد ماماني بود ، اداره نرفتم وقتي بابايي از سركار اومد با يك جعبه كيك وارد شد شماها هم ذوق زده مخصوصا" زهرا مي گفت تولد تولد مباك ، همش مي خونديد بابايي بعد از تبريك گفتن تولد و ماچ و موچ كردن ، جعبه كيك رو باز كردم چه كيك قشنگي بود شمع هاي تولدم روي كيك قرار دادم و روشن كردم اما زماني كه بابايي برام شعر تولد رو ميخوند شما دوتا با هم شمع ها رو فوت كردين و الهي من قربونتون بشم چقدر با شماها خوش گذشت سريع كيك رو بريديم و ماشاء الله چقدر كه شماها خورديد بعد بابايي تصميم گرفت كه شام رو خونه مامان جون (بابايي ) درست كنه اونم كتلت ، ما هم رو تصميم بابايي حرفي نزديم و بعد از آماده شدن رفتيم خونه مامان جون ...